پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

پارسا مرد کوچک

یک روز بیاد ماندنی ..

دیروز برای هممون یک روز خیلی خوب و بیاد موندنی بود .. روزی که حتما بعدا ها برای پارسا یکی از خاطرات زیبای کودکی اش خواهد شد  تصمیم قاطع گرفته بودم که حتما بعد از عید که هوا خوب تر شد و از برف و سرما دیگه خبری نیست برم بگردم و یه کلاسی جایی برای پارسا گیر بیارم که هفته ای یکی دو ساعت هم شده بین بچه ها باشه و هم روابط اجتماعیش قوی بشه هم از کسالت همیشه در خونه بودن در بیاد ..  و ازونجایی که جوینده یابنده است از مسافرت عید که بر می گشتیم سر خیابونمون یهو نگاهم به یه تابلوی سبز کوچیک افتاده که نوشته بود دار القران ولیعصر .. خردسالان کودکان بزرگسالان ..  با خودم گفتم حتما بعدا یه سری به اینجا بزنم و ببینم چه خبره و آیا برای پ...
23 فروردين 1393

دنیا

(دیشب ساعت حدود یک پارسا روی پاهای من در حال خواب و لالایی گوش کردن )    : مامان دنیا کجاست ؟ همین جا دیگه همین شهرا خونه ها همه جایی که آدما هستن دریا ها و اینا دیگه  پس وقتی می گی ما هنوز به دنیا نیومده بودیم یعنی کجا بودیم ؟ من :    یعنی ... یعنی ... یعنی پیش خدا بودیم  پیش خدا چیکار می کردیم ؟ اونجا چه شکلیه ؟ من  :   خووووووب ... یادم نیست الان مامان جون اونموقع اندازه مورچه بودیم منتظر بودیم که به دنیا بیایم !!!! الان بگیر بخواب خیلی دیره دیگه حرف نزن !!!!!! من : ...
22 فروردين 1393

فرغون !

نمی دونم شمام ازین بچه ها دیدین یا مال ما نوبرشه ؟؟!! چند ماهی بود که هر جا می رفتیم که چیزی براش بخریم داد و بیداد و فغان که نه نمی خوام نباید بخرین جوری که توجه همه به ما جلب می شد و با تعجب نگاهمون می کردن .. از اسباب بازی بگیر تا لباس و کفش و مداد رنگی و ...  بهمن ماه که مامان و بابام (یعنی مامان بزرگ و بابابزرگ مادری پارسا ) اینجا خونه ما بودن یه بار با پارسا رفته بودن بازار روز و می خواستن از اسباب بازی فروشی هایی که اونجا داره واسه پارسا یه اسباب بازی بخرن و مامانم یه فرغون کوچولو و بامزه دیده بود که خیلی خوشش اومده بود و میخواستن براش بخرن که خوب یهویی با واکنش شدید پارسا و جیغ دادش مواجه شدن که آی و وای نباید بخرین من هزااااا...
17 فروردين 1393

پارسای سه سال و نیمه

سلام و عید شما مبارک و صد سال به این سالها باشه و سالتون خوب و خوش باشه و ازین حرفا و آرزو های خوب خوب  مام خوبیم .. مرد کوچیک خونه هم خوبه و سه چهار روز دیگه سه سال و نیمه می شه چون احتمالا اون موقع خونه نیستیم الان پیش پیش می نویسم  ما امسال برای اولین بار سال جدید رو از شهر مشهد و از جوار نورانی و روحانی امام هشتم شروع کردیم .. در حالیکه هوا خیلی سرد بود و با اینکه یک هفته اونجا بودیم نشد که درست و حسابی حرم بریم  و پارسا هم فقط یکبار با خودمون بردیم حرم اونم زیر برف پیاده ! همون یکبار هم خیلی خوب بود و خدا رو شکر و دعا کردیم که هر کی دلش اونجاس قسمتش بشه چشمش به گنبد طلایی حرم روشن بشه  خیلی دوست داشتم که موقع...
17 فروردين 1393
1